معنی نام پدر شاهرخ خان

واژه پیشنهادی

نام پدر شاهرخ خان

تاج زمان


نام پدر افراسیاب

نام پدر آدولف هیتلر


نام پدر رضاخان

عباسقلی خان


پدر کریم¬خان زند

ایناق خان


پدر کریم خان

ایناق‌خان

لغت نامه دهخدا

شاهرخ خان

شاهرخ خان. [رُ] (اِخ) پسر اسماعیل خان از نبیره های ولیخان افشار که در زمان سلطنت شاه عباس اول حکومت کرمان را داشت. چون در بلوک زرند و کونبان مزارع متعدد احداث کرده بود از آن زمان خلفاً عن خلف در آن بلوک متوطن بود. چون خبر قتل نادرشاه به کرمان رسید بزرگان کرمان هر یک حکومت آنجا را میخواست. شاهرخ خان از زرندبه گواشیر آمد و تمام اعیان شهر را بمنزل خود خواندو آنان را بریاست خویش دعوت نمود. اعیان و رؤسای کرمان قبول امارت وی کردند و شاهرخ خان نامه ای متضمن انقیاد و اطاعت جهت علیقلی خان برادرزاده ٔ نادر که در آن وقت خود را عادلشاه نامیده بود و سلطان ایران میدانست فرستاد. او چون استقلالی نداشت حکمرانی کرمان رابنام شاهرخ شاه صادر کرد پس از شکست عادلشاه و بکارآمدن برادرش ابراهیم خان شاهرخ مجدداً نامه و سفیری به دربار او فرستاد. چون ایران در حال هرج و مرج بودکسی متعرض کرمان و شاهرخ خان نشد. در سال 1164 هَ. ق. بود که جمعی از سیستانیان بقصد تسخیر نرماشیر و بم بنای تاخت و تاراج را گذاشتند. شاهرخ خان بجنگ آنان شتافت و پس از شکست ایشان بطرف سیستان لشکر کشید و چون مدتی از اقتدار شاهرخ خان گذشت نصیرخان حاکم لار وسبعه به امر کریم خان وکیل با هشت هزار تن سوار مسلح بقصد تسخیر کرمان حرکت کرد و پس از مشورت با سران کرمان صلاح بر آن دید که در قریه ٔ «نارپ » محل اقامت نصیرخان برود و پس از پیاده شدن، گماشتگان نصیرخان او را دستگیر کردند و نصیرخان برای تصرف گواشیر از نارپ حرکت کرد ولی چون مردم کرمان از خدعه ٔ نصیرخان مطلعشدند دروازه ها را بسته و مانع دخول لاریان بشهر گردیدند و ناچار اردوی لار مدتی در پشت دروازه ٔ «ریگ آباد»به محاصره نشستند تا آنکه شاهرخ خان پس از تطمیع نگهبانان خود شبانه فرار کرد و بشهر وارد شد و پس از فراهم کردن لشکر بتعقیب نصیرخان درآمد و اکثر قلعه ها وقراء سبعه را فتح و غارت کرد و نصیرخان به قلعه ٔ «گراش » لار پناه برد و در سال 1172 هَ. ق. که کریمخان بر محمد حسن خان قاجار مستولی گردید مرادخان زند را با سپاه بسیار مأمور تسخیر کرمان کرد. اما در آن هنگام شاهرخ خان که به محاصره ٔ قلعه ٔ بافق مشغول بود گلوله ای به او خورده درگذشت. شاهرخ خان از تاریخ درگذشت نادرشاه (1160) تا زمان درگذشتش دوازده سال و کسری حکومت کرمان را داشت. (از تاریخ کرمان ص 316 ببعد).


شاهرخ

شاهرخ. [رُ] (اِخ) پسر امیر تیمور گورکان. رجوع به شاهرخ میرزا شود.

شاهرخ. [رُ] (ص مرکب) (مرکب از: شاه + رخ) دارای رخساری چون شاه. شاه منظر. شاه سیما. که رخسارش همانند رخسار شاه است. (از فرهنگ نظام). بدیدار چون شاه. شکوهمند: و فرزین چرخ که ماه خوانند به شاهرخ از جمشید فلک که خورشید گویند کلاه برد. (تاریخ طبرستان).
نهانش همیداشت تا هفتسال
یکی شاهرخ گشت با فر و یال.
فردوسی.
|| (اِ مرکب) نام دو مهره ٔ شطرنج. (بهار عجم) (آنندراج). «شاه » نام یکی از مهره های شطرنج است و «رخ » نام مهره ٔ دیگری است. || شه رخی که در شطرنج میباشد و آن کشت دادن است بحریف بطرزی که ضرب بررخ او نیز واقع شود. (غیاث اللغات).
- شاهرخ خوردن، آن است که کشت به شاه برسد که بضرورت از آنجا برخیزد و حریف رخ را بزند. (بهار عجم):
نیست جم ورنه خجلتی میبرد
شاهرخ کو که شاهرخ می خورد.
ظهوری.
- شاهرخ زدن، کشت دادن به حریف مهره ٔ شطرنج را:
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد.
حافظ.
|| کرگدن. (ناظم الاطباء). اما این معنی جای دیگر دیده نشد.


پدر پدر

پدر پدر. [پ ِ دَ رِ پ ِ دَ] (اِ مرکب) جدّ. نیا.

نام های ایرانی

شاهرخ

پسرانه، شاه منظر، کسی که رخساری همچون شاه دارد، آن که چهره ای با هیبت و شکوه چون شاه دارد، نام پسر امیرتیمور پادشاه تیموری

فرهنگ فارسی هوشیار

شاهرخ

(اسم) رخ شطرنج، کشت دادن شاه و زدن رخ.

فرهنگ عمید

شاهرخ

رخ شطرنج، رخ،

معادل ابجد

نام پدر شاهرخ خان

2054

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری